Saturday, December 25, 2010

قرار


می آیم
اما کمی دیر
برای خریدن گلی که به صورتت بیاید
***
می آیم
کمی خسته ام اما
می دانی؟
تمام شب را به یاد دیدارت بیدار مانده بودم
***
می آیم
کمی بعد از غروب آفتاب
تا چشمانت
آفتاب دیگری باشد از مغرب
***
می آیم
اما گیج می زنم کمی
نمی دانم از کدام صدف اقیانوس؟؟!
گفته بودم:
چشمانت عجیب ترین مروارید سیاه دنیاست؟
***
می آیم
می دوم مسیر های بین مان را
آخر طاقتم طاق شده
دلم،تنگ آن موسیقی لطیف،آن صدایت،آن ناز پر کرشمه
***
می آیم
دستانم اما پر از آسمان آبی
و یک هدیه ی مترنم
همراه با چهل ساز مختلف
همه را به یک جا برایت می زنم
سمفونی باران و نسیم و آفتاب و سبز ها
خواهم خواند :دوستت دارم،تا از دوست داشتنت بمیرم


25/dec


No comments: