Saturday, December 4, 2010

بی حس



می گردم قابی برای رویاهایم پیدا کنم
چیزی به شکل بلور
با بوی ترانه و بابونه
پیش از آمدن زمستان
سردی خفه کننده اش با تنهایی
با دست هایی هراسان
میان شاخه ها ی شکسته سر گردانم
حس می کنم چیزی زیر برفها مانده
پیش از انجماد شقایق
دست هایت را به من بده
تا رو یای بهار را
در طرحی نو
قاب کنم


4/dec

No comments: