Saturday, December 4, 2010

باد ها


بر هزار صندلی خالی
نشسته ام
و باد
آه
این باد هرزه
و تو
تو در کجای سرزمین من ایستاده ای
که باد
اینگونه پریشان می کند
برگ برگ خاطرات کودکیهایم را
صاعقه های مهر
سیاهی سالیان را
آرام
آب می کنند
و من
می اندیشم
به ندیده هایم
به نا شنیده ها
به تو
که هر کجا می رسم
هر کجای این سرزمین بکر را
کشف ات می کنم
تو آنجا معنا داری
تو انجایی
و همه ی وجود من
بی آنکه دسته گلی داشته باشد
ترانه در گلو
عشق را برایت می خوانم


4/dec

2 comments:

setare said...

:-D ino khaili dus dashtam .vaghn hal kardam .damet garm

sybryae said...

tnx!!!