چقدر
چقدر دلم می خواست
مثل همین شالیزار روبرویم
آب و آفتابی داشتم
تا سبزی ساقه ها را
بتماشا می نشستی
و عطر دامنت
هنگام عبور
قطره قطره
عطش برگ ها را فرو می نشاند
و آفت دلتنگی زردم نمی کرد
چقدر دلم می خواست
وقتی دست می کشی به روی ساقه های این شالیزار پر نسیم
تن من
روی هر ساقه ساقه اش بود
نوک هر برگ
چقدر دلم می خواست
شبنم روی زمین بودم
می چسبیدم دامنت را
می ماسیدم روی پوستت
و در آن ابریشم بی تصور
بخار می شدم
می مردم
چقدر دلم می خواست
آب و آفتابم باشی
7/DEC
No comments:
Post a Comment