و بعد
ماه پشت ابر
رود دیوانه
نوای غمگین آن کو کوی شب خوان
مخلوط با آرامش نی
نوید میدهد:
تو رفته ای
****
تو رفته ای
دیگر کسی در پسکوچه های روستامان قدم نمیزند
تو رفته ای و دیگر
هیچ کدام از پسر های ده
رویایت را نمی بیند
و شب ها را گریه نمی کنند
فقط گاهی صدای فحاشی
به رود
دیگر کوچه ات غرق آواز عاشقانه نیست
دیگر کسی نمی اندازد پشت در خانه تان
نامه ها یی پر از لک اشک
و هیچ کس
به رودخانه سلام نمی دهد
***
تو رفته ای
به عشق تو
اما من
از پل چوبی سفید تق و لق نیمه شکسته میخ طویله ای
چشم ها قرمز
گونه ها پر اشک
یک دشنه در دستم
زیر لب:به سمت تو می آیم
سوراخ خواهم کرد قلب این قاتل را
شیرجه
***
6/dec
No comments:
Post a Comment