Monday, October 11, 2010

ته یک ترانه


رها میشوم تا ته یک ترانه
که شاید بماند ز من یک نشانه

به موج غزل های من فرصتی ده
که عریان شود در سحر،عاشقانه

پریشب ترا ناگهان خواب دیدم
قدم می زدی در مسیر جاودانه

گمانم غمت کهنه گشته،ولش کن
چرا می دهی دل به غم بی بهانه

بگو خستگی را کجا می تکانی؟
که تا من شوم سوی آنجا روانه

چراغی برایم بیاور تو امشب
که تا بگذرم من ز مرز زمانه

اگر کاوه امشب ز روزن در آمد
رها می شوم تا ته یک ترانه

11/OCT

No comments: