Friday, October 8, 2010

شانه


ساعت نزدیک پنج صبح بود که متروی کرج به سمت تهران ایستاد،به عکس همیشه که همه زور میزدند و هل میدادند و چند نفری را له میکردند تا سوار شوند در این ساعت به جز چند چهره ی خواب آلود و خسته که آرام حرکت میکردند و صدای کبوتر چاهی ها ،صدای دیگری نبود.
روی یک صندلی چهار نفره به امید اینکه کس دیگری ننشیند،نشستم.
هنوز درست حسابی از ایستگاه کرج خارج نشده بود که پسر و دختر جوانی روبروی من نشستند.
پلیرم را توی گوشم چپاندم و پلی کردم،دختر سبزه و ریزه بود ،با چشمانی پف کرده وسیاه و ابروانی کشیده و کیف سیاهی که گل های رز سفیدی داشت ،گذاشته بود روی پاهای قلمی اش و دستانش را جمع کرده بود زیر کیف
پسر خوش هیکل بود و خوش بر و رو،با دماغی عمل کرده و کیف چرمی کوچکی به رنگ قهوه ای .
چند لحظه بعد دست پسر پیچید دور گردن دختر و سر دختر روی شانه های پسر قرار گرفت.
پسر با نگاهی عاشقانه و مراقب ،دستانش را روی گردن دختر جمع کرد.لحظه ای به چشمان بسته ی دختر خیره شد و آهی کشید ،چشمانش را بست و سرش را روی خرمن موهای دختر گذاشت.
تمام موهای تنم سیخ شد ،بغض گلویم را چسبید و خیره ماندم به شانه.
حس کردم تنها ترین زن روی زمینم.
به سختی جلوی خودم را گرفتم تا به سمت شانه ی خالی نروم.
حاضر بودم همه چیزم را برای لحظه ای شانه بدهم ،کسی که موهایم را آرام نوازش کند،آه که این خواب، عجیب ،مزه میدهد.
چشمانم گرم شده بود که بلند شدم و آرام به سمت ته قطار رفتم،روی یک ردیف شش نفره ،پسری خیره به شیشه نشسته بود.
کنار دستش کیف سیاه رنگی دمر افتاده بود.قد بلندی داشت و تی شرت بسکتبالی سه ایکس لارجی پوشیده بود.
رنگ چشمانش از شیشه معلوم نبود،کتانی بزرگ سفید آبی رنگی به پا داشت و روی یقه اش عینک آفتابی به چشم میخورد.
-ببخشید ،میتونم روی شونه هاتون سرمو بزارم؟
پسر برگشت و متعجب نگاهم کرد،کمی جا به جا شد .لحظه ای سرش را خم کرد به زیر پاهایش.
چشمان میشی رنگی داشت .کیف اش را از کنار دستش برداشت و روی صندلی روبرویش گذاشت.
عینکش را از روی یقه باز کرد و گذاشت روی کیف.
آرام کنارش نشستم و با تردید خیره شدم به چشمانش.
آرامش خاصی داشت،دستش را بالا آورد و آرام سرم را به سمت شانه اش کشید



08/oct

4 comments:

setare said...

akharesh efteah buda:-(hala yekam aghaharo laghar tar mizashti chi mishod?
joda az ina,to yejuri dastano tamum kardi ke engar 2khataare ghese az tanhaee hazer mishe asheghe har kasi beshe!vali har kasi liaghate eshgho inke sareto bezari ru shunehataze joda az in fek kardi inja kojas?:-Pinja 2khtar jamaaat bere be yeki bege saramo bezaram ru shunat, hezar jur fkre najuro harfe najur mishnave!

sybryae said...

سلام ستاره جان
من کجا گفتم دختر عاشق هر کسی شده؟اصلن حرفی از عاشق شدن زدم؟
هر کسی لیاقتش رو نداره ،اما خب درک کن سبک داستان رو و روحیه دختر داستان رو
سبک داستان سورئاله
یعنی میتونه اتفاق بیفته یا نیفته!غیر ممکن توش نیست!
اینجا دختر جماعت بیاد به من بگه سرمو بزارم رو شونت میگم بیا بزار ،موقع پیاده شدن هم میگم خوش بگذره!این وسط فکری کردم؟یا حرفی زدم؟بعدشم دختر داستان رو با خودت مقایسه نکن
هر کسی یه جور اخلاق داره!دختر داستان منم اینجوریه:d

Anonymous said...

kave jan shoma az y 2nya dg umadi k fkr badi nmikoni!az psaray dg bpors age ye 2khtar hamchin harfi bezane che fkri mikonan!

sybryae said...

خب چی بگم والا
من جور دیگه ای تو مغزم نمیگنجد