می آمدم
و بیابانی از هراس با من می آمد
خورشید
عمود بر ذهن من می تابید
شب بر شانه هایم
به انتظار نشسته بود
***
با بیابانی از هراس می آمدم
و عشق
بغض گلوگیری بود
سرگردان
بر مدار ابرهای بلورین
***
می آمدم
با معیاری از عریانی حوا
تا رازهای پنهان عشق را
در شب های بی ستاره ی وحشت
شماره کنم
***
می آمدم
شب با من می آمد
خسته،خسته
آهنگی نرم از بارش باران را
آویز گیسوان ابر می کردم
و می توانستم تنها
در اضطراب شبانه ی اندوه
گام های مضطرب خویش را
به معرض معامله بگذارم
کاش می توانستم
در انهدام فاصله ها
باغچه ی غریب گریبانت را
به زیارت لب های تشنه می بردم
***
می آمدم
و کاش می توانستم
در اتراق گاه اجباری
با مداد
نوشابه های سکوت نور را
می شکستم
و نگاهی ملایم
به جانب آفتاب میبردم
و بیابانی از هراس با من می آمد
خورشید
عمود بر ذهن من می تابید
شب بر شانه هایم
به انتظار نشسته بود
***
با بیابانی از هراس می آمدم
و عشق
بغض گلوگیری بود
سرگردان
بر مدار ابرهای بلورین
***
می آمدم
با معیاری از عریانی حوا
تا رازهای پنهان عشق را
در شب های بی ستاره ی وحشت
شماره کنم
***
می آمدم
شب با من می آمد
خسته،خسته
آهنگی نرم از بارش باران را
آویز گیسوان ابر می کردم
و می توانستم تنها
در اضطراب شبانه ی اندوه
گام های مضطرب خویش را
به معرض معامله بگذارم
کاش می توانستم
در انهدام فاصله ها
باغچه ی غریب گریبانت را
به زیارت لب های تشنه می بردم
***
می آمدم
و کاش می توانستم
در اتراق گاه اجباری
با مداد
نوشابه های سکوت نور را
می شکستم
و نگاهی ملایم
به جانب آفتاب میبردم
05/OCT
No comments:
Post a Comment