Monday, October 25, 2010

بوسه های بی عشق



دست خیس خوبم را آفتاب می بوسد
لاله در شب ظلمت با شتاب می بوسد

سایه رفیقان را دیده ام به محرابی
کاندر آن خدا روی،هر خراب می بوسد

ذوق دل نشینم را از پس زمان لیلی
با طنین رگبار اضطراب می بوسد

شانه ضمن همدردی با کتاب گیسویش
رنگ تیره را از دم،بی حساب می بوسد

انفجار شوم را در طلایه ی خورشید
عاشقی به پستوی،یک کتاب می بوسد

آنچه گفته ام با تو از دلایل را هم
هر سپیده ی تازه،بی نقاب می بوسد

پای تکسواری را از قبیله ی رویش
خیال از نگاه دل در رکاب می بوسد

18/oct

No comments: