Monday, October 25, 2010

آمینا یازده


آه امینا
آمینا
آمینا
می خواهی کاری به کار کسی نداشته باشیم؟
اگر تو
فقط تو
با من باشی
خدا را هم که دارم
دیگر چیزی کم ندارم
****
وقتی که عاشقانه راه میرویم
شانه به شانه
در همان حالت همیشه گی:
انگشتان دستم در خم و پیچ اندامت
و سرم روی آن لطیف سیاه
ابریشم موهایت
و لبخند تو
که کوهی از غم هایم را به یکباره پر کاه میکند
خدا را هم که دارم
دیگر چیزی کم ندارم
****
و آن هنگام که ضربان نبض دستت زیر انگشتان مشتاق
و سایه ی بیدک مجنون مثل من
لب های همیشه انارت مشغول
چشمانت دو شعله ی آتش
و عطر فرانسوی پوستت
خدا را هم نداشته باشم
مهم نیست
تو را دارم

25/oct

4 comments:

seti said...

:-(jadidan chra shra o dastanato injuri mitamumi ?
ghwsmat akharsho dus nadashtam vali 2ta part aval mahshar bud

sybryae said...

آخرش اندشه
بهونه بیخودی نگیر

setareh said...

:-Dman mokhatabe aami asaram.majburi b nazaratam gush bdi :-Dakharsham asanam endesh nis,akharesh mires b avalsh!az eshghe zamini adam be asemunish mirese!ba axesho ta behal nadidam!

sybryae said...

از عشق آسمانی چیزی نصیب هیچ کی نشده
خیام با اون خیام بودنش برو ببین چی میگه
من که اندر خم همین کوچه ی خودمونم