وقتی که از پاییز می گذرم و از بارش تگرگ
تو ایستاده ای و دیگران را می پایی
آرزو دارم وقتی از کوچه تان می گذرم
تو که چتر به دست درخشش چشمانت را به همه می بخشی
به من نگاه کنی
16.1.77
و بعد پنجره ها می مانند
که تب میکنند با اینهمه حادثه
با این همهمه که اتاقم را پر کرده
به حادثه ندا دهید
28.2.79
بیاندیشیم به مترسک هنگامی که میلرزد با باد
و آشناترین است با سکوت
و نمی فهمد عشق کلاغهای دیروز را
فکر کنیم به مترسک
اگر پرنده نبود ،مترسک نبود
و چیزی کم بود ، با حجمی که رو به فزونیست در خلوت گندمزار
با نسیمی که بوی مرگ میدهد
ببینیم مترسک را
در آغاز این فصل سرد
و گوش کنیم ،همهمه ی تکه حلبهایی که آویزانند به این ایوب ژنده پوش
بفهم مترسک را
پرنده مردنیست
4.3.78
دو بند از شعر از زنده یاد فروغ فرخزاد است
جیر جیرک ها کی می خوابند
وقتی تو
با حنجره ی شب فریاد میزنی و در خواب پاورچین پاورچین شب پره های روز را می شماری؟
جیرجیرک ها کی به خواب میروند
وقتی شکوفه با صدایت خشک می شود و سار لحظه های آخر عمرش را ونگ میزند؟
امروز ، به تلافی آنهمه
جیرجیرک ها خواب تو را بر هم میزنند تا در انحنای آینه بدوی
و سنگ پرانی پسر همسایه را
میدانی؟
جیرجیرک ها به بی خوابی ، عجیب ، عادت کرده اند
22.5.79
پس بگذار پنهان و گمنام بمانم
و در تنهایی ، بی سوگوار بمیرم
از این جهان دور شوم
و سنگی هم نشان گورم نباشد
2.6.77
تو آلوده ای
به هزار دست
و هزار نگاه
و هزاران گناه نا بخشودنی و نا گفتنی
میانمان حرفی نیست
من
تمام گناهان زمین را پشت سر گذاشته ام ، با نگاهی
من به تنهایی حلقه ی نامزدی داده ام
15.6.77
ساعت من
چهار عقربه سیاه دارد به چهار جهت زمان
و برای چهار سوی زندگی
و چهار پر سبز خوش شانسی
عقربه های ساعتم گاهی یک عقربه میشوند
گاه عشقی کار می کنند
گاه تند و منظم
ساعت من
عقربه های سیاهش
مثل رخ آفتاب است
میدانی؟
ساعت من فقط چهار عقربه دارد
و چهار عقربه اش ، به این امید میزنند
که فردای زمین به رنگ چهار عقربه ی ساعت من نباشد
20.12.79
از عرض خیابان که می گذری
آنطرف سمت قلبت
سایه ای ایستاده و منتظر آفتاب نگاهت ، لحظه های آخرین برف ریز چشمهایت را دید میزند
اگر می دانستی تا کدامین هن هن سینه به دنبال بوی باران زده ی تنت دویده ام
22.11.78
به اندازه ی عصر یخبندان سردم است
و کسی از آخرین چراغ موشی
غمناک ترین آوازش را به سایه ام سپرد
شد معشوق من
و مجبورم کرد جمله ی دوستت دارم را بگویم
18.3.78
و بعد
خواهرم که نمیدانم کی بزرگ شده
موهایم را شانه میزند
و زیر لب زمزم میکند
هیس!جیرجیرک های کودکی خوابند
و من آرام
گوشهای سگ دو ساله اش را میخارانم
9.4.79