Monday, September 28, 2009

قهوه ای


سلام به آیینه ی پشت سرت
و نه به تو
به خودت نگیر
اینهمه ابهام بینمان را لازم نکرده رفع کنی
همانجا
روی همان صندلی
و کنار او بنشین
احتیاجی نیست با او بودن را
با دروغی حل کنی
دست هایت همیشه رنگ نیرنگ بودند
شاید بشود گفت:
از دستت راحت شدم

No comments: