Thursday, December 31, 2009

وقتی که هرز میزنی


خواهش میکنم

لحظه ای بشین و نگام کن

و فک کن که من فهمیده م؟

یا چشای آرومم بی خطر میزنه؟

چون میخوام تا به اندازه ی داغ نفست به تو نزدیک شم

روی پاهات بشینم

چشم در چشم

و انگشتای دست راستم رو تو آبشار سیاه موهات غرق کنم

توی اون ابریشمی که به طور غیر قابل باوری نرمه

و انگشتاین دست چپم رو بکشم روی پوست گردنت

تا احساس بشم

گر بگیرم

حرکت مذاب

از دو دستای متصل به تو

تا به همه ی من

تا آروم جرقه هات به من سرازیر بشه

دست چپم رو روی گردنت میگیرم

دست راستم روی کمربندم

به ریه میکشم عطر گردنتو

چاقوی غواصی رو از کمربندم میکشم

و تا نصف تو گردنت میکنم

و آتیش میگیرم



30 dec 09

Tuesday, December 29, 2009

این مردم آشغال




به خیابان نرو

شعار نده

فریاد نکش

غریو آزادی و عدالت خواهی سر نده

گلوله نخور

بر روی زمین داغ خیابان جان نده

نمیر!!!

برای ما مردمی که تو را منافق می دانیم یا اراذل و اوباش یا دزد بدبخت جنوب شهری یا دختر خراب و یا هرزه ای فرصت طلب.....

برای ما مردمی که نمی فهمیم شکافته شدن پوست و گوشت و خون را با گلوله ی داغ سربی در بعد از ظهر گرم آفتابی.....

برای ما مردمی که ابلهانه آرزو می کنیم شب هنگام و در عمیق ترین لایه های خواب های شیرین و دست نیافتنیمان بمیریم، بدون درد و خون ریزی....

برای ما مردمی که کورکورانه رد قرمز خونت را بر روی شیارهای لطیف صورت سفیدت نمی بینیم.....

برای ما مردمی که همه خوابیم!!!

نقاشی اثر دوست گرامی
استاد نوروزی

the formol


مشروب

سیگار

زن

سه اصل مردان عصر جدید

فکر که میکنم همین سه فرمول برای قبل از این هم بوده

و با این که این سه خسته کنندست نمیتونن ولش کنن

چون دیگه جزیی از درونشونه

شده یکی از اعضای بدنشون

شاید مث یه غده یا

شاید هم چیزی از بیرونه

مث اکسیژن

درسته که واس زنده موندن مصرفش میکنن

اما ارزشی براش قایل نیستن

اکیژن کثافت و فرمول سه گانه ی توپ

خب یه سری چیز هم همراه این سه هست

مث رک شدن

مث فراموش کردن همه چی

مث خیانت به دوست دخترت یا بد تر به زنت

مث مواد

مث سردرد

مث گه گیجه گرفتن

مث خالی شدن از همه چی

بش میگن به پوچی رسیدن

مث سرطان

یا میگرن

مث سورپرایز شدن واس وقتی که مستی

و یه دفه یه فرشته تو اتاقت ظاهر میشه

و تو گیج تر میشی

اما مستی

و مستی گاهی شهوت رو دس کاری میکنه

پس بی خیال همه ی منطق ها

شایدم به سرت زد و قبل اینکه بری سمتش بشینی رو صندلی روبروش تا موجودی که قراره دس مالیش کنی رو یه فصل سیر تماشا کنی تا شاید مث قبلی ها از یادت نره

توش دنبال چیز جدیدی میکردی و بعد کارت میبینی همون زندگی گوه رو داری

بدون کوچکترین تغییر

اینجاس که از خودت میپرسی چرا اینجوری شد؟

و به یادت میاد که اولین دوست دخترت رو با یکی دیگه تو خونه ای که کلیدشو به بهترین دوستت داده بودی گرفتی و از اون به بعد قاط زدی

و چه قاط زدن دوست داشتنی ای

سیگار

سیگار

یه ته استکان مشروب

از همون جایی که نشتی روبروش پیرهنتو در میاری

چون داری آتیش میگیری

اتاق پر دود

و فرشته ای که روی ابر ها و روی تخت منتظرته

دوست داری وسط یه دشت باشی

کنار دریای آروم و آبی

حتی حال این که به سمتش بری رو نداری

بش میگی بیا اینجا

میاد

تو لبای خیسش زندگی و اکسیژن میبینی

پس میمکی

گردنش به صافی دو خط موازیه

به نرمیه قاصدک

و با منحنی هایی خشن

انقد خشن که فشارش میدی

راه هوا رو

ممکنه کمی بترسه

وقتی که بیدار میشی

مث دو تا بچه تازه به دنیا اومده

لخت لخت

و احتمالن اون خوابه

یه ته استکان مشروب کنار تختت

یه بسته مارلبرو روی یه زیرسیگاری با کونه های بیشمار سیگار

و فرمول سه گانه همینجاست

همش

تو فاصله یک متریت

حالا؟

نه

حالا چی؟

تمومه؟

حس میکنی وسط یه فیلمی

فیلمی که خودت بازیگرشی

نقش اصلی

و خودت تنها بینندش

خب

به خودت قول میدی سیگار بهتری بکشی

یا بیشتر بکشی

یا انجل ترش رو تور کنی

به یه طریق خیلی خفن

مسلن تو یه روز بارونی سوار ماشینت کنی و عاشقش کنی

یه مشروب قدیمی تر بگیری

یه چی تو مایه های سال 1980 چیز خوب و کمیابیه

و قول میدی که ایندفعه رمانتیک تر باشه

بیشتر طول بکشه

بیشتر خوش بگذره

پس فعلن واس اینکه بگذره

سیگار

مشروب

یه کمی تماشای تی وی

و روز بعد توی یه پارتی

میخای خوش بگذرونی

مشروب

مشروب

مشروب

آروم مز مزش میکنی

طعم گرم و تلخش که سر خوشت میکنه رو میپرستی

همه تنت گرمه

هیچ چیزی تو دنیا نمیتونه آرامشت رو به هم بزنه

آروم یه نخ هم روشن میکنی تا بترکونه

حالا نوبت چشم چرخوندنه

یه جدید

اندام متفاوت تر

چشمای رنگی تر

موهای براق تر

شاید یه بلوند چش آبی

شایدم یه سبزه ی چشم و ابرو مشکی

یه کم تپل

یا نه

مانکن مانکن

اوکی

همونجاست

پیداش کردی

یه مو خرمایی ریزه که یه گوشواره بزرگ کرده گوشش

یه ندا با دوستت که پارتی رو گرفته میده

یکی از دوستات که یادت نمیاد چندمین دوست دخترت رو واس اینکه بش حال بدی فر دادی سمتش

نشونش میدی: کیه؟

اوه بی خیالش مرد

اون شوهر داره

بیخیالش

بگرد زیادن

بیخیال؟

نه نه نه

از دستش نمیدی

عمرن

این همون موجودیه که باید بزنیش زمین

میری تو کارش

یه نگاه

دومین نگاه و یه کوچولو لبخند

شاید یه کم حالت ابرو

سینه رو صاف میکنی

وا مسیتی تا مردی که احتمالن شوهرشه ازش جدا شه

تو این فاصله ارتباط چشمیت رو حفظ میکنی

تو یه تایم مناسب میری سمتش

اولین جمله ای که میگی :

بدون اغراق نمیشه از شما چشم برداشت چون زیبا ترین موجود این میهمانی هستین

و خوشحالم از ملاقات شما

این تلاشته

این کل زندگیته

بنیان گذاشته شده روی موج بی ثبات دریا

این تو هستی

چنین آدم آشغال و بی مصرفی

bitch

29/dec/09

Friday, December 11, 2009

زن

اگر به خانه ی من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سـیــاه
می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم
تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم.

یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم !
یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند!


یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم
شـــخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشـت می روم گویا!


یـک تیــغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم !

نخ و سوزن هم بده، برای زبانـــــــم
می خواهم ... بدوزمش به سق
اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانســــور کنم !

پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشـوی مغزی
مغزم را که شستم ، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت
می دانـــی که؟ بایــد واقع بیـــن بود !


صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر
می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب
، برچسب فاحشـــه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتــــــــــم را هم می خواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد
، فحـــــش و تحقیر تقدیمم می کنند !


تو را به خدا....اگر جایی دیدی حقــی می فروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !


و سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکــــــــارد بخر به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم....و رویش با حروف درشت بنویسم:


من یـک انسانم

من هنوز یک انسـانم

من هر روز یک انسانم

its not my

Wednesday, December 9, 2009

گم شده

شومینه پر آتش

راحتی مقابلش

و سایه ای که می لولد

چک چک عرق

شقیقه ها انفجار

و سایه ی بطری شراب

مدام

پی به پی

هق هق گریه

کسی در این خانه عاشق شده است

و میداند

عشق اش بر باد رفتست

مغز بین فشار ترین گیره

عشق حرارت

و مردی که در تب میسوزد

گاه گاه


من معتادم
و گونه های اعتیادم وسیع
گاهی من دوست دارم بالای تک درخت پارک بنشینم و عمق مردم را ببینم
گاهی تا من دزدکی گل سرخ مشتری ام را نبویم آرام نمیشوم
گاه در آسفالت داغ توپ بسکتبالم را پی در پی به زمین میکوبم تا ضربان نفس گیر قلبم کم شود
گاهی من دوست دارم هشتاد روز پی در پی جاده ی ابریشم را بدوم
گاهی عشقم میکشد تک تک سنگ فرش های خیابان را بشمارم تا آن حد که تیک شود
گاهی مجبورم همه ی صورت هایی که میبینم را عاشق شوم
گاهی های من بیشتر از نصف هشتاد روز است
و یک دوست که گاهی میبینمش به من گفت
این اعتیاد است
اما نمیدانم آیا این هم؟
من همیشه گیسوان آبیت را
من همیشه پوست بچه گونه ات را
من همیشه چشمان براقت را
من همیشه تمامیتت را
مشتاقم
اما نمیدانم آیا این هم اعتیاد میشود؟

Wednesday, December 2, 2009

این خنده های بی معنی


Episode 1

تاکسی پشت چراغ سرخ رنگ نگه داشت.دختر سیصد را از روی تابلو خواند و بعد نگاهش افتاد توی آیینه و راننده را دید.

راننده:شما فیس خیلی خاصی دارین،خیلی زیبا،و البته خوش هیکل.

و نگاهش را کرد سمت آینه و لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده .

چشماتون منو یاد چشای بچه گربه میندازه، اینا رو به این خاطر می گم چون پونک وسایل آرایشی دارم و کارم اینه

دختر از شیشیه ی اتومبیل بیرون را نگاه کرد،راننده:اگه بخاین می تونین تو مغازه ی من کار کنین،چند سالتونه؟

دختر:همین جایی که کار می کنم راحتم

راننده:هر چه قد حقوق بخای بهت میدم.

دختر:من همینجا پیاده میشم.راننده:بیا این شماره منه و خم شد سمت صندلی عقب و کارت را سر داد توی کیف دختر .دختر در اتومبیل را باز کرد و پانصد تومانی را پرت کرد داخل ماشین و پیاده شد.

چند قدمی که دور شد کارت را در آورد و بدون آنکه نگاهش کند انداختش توی جوب بدون آب و فکر کرد که بقیه راه تا خانه را باید پیاده برود.

******************************************************************

Episode 2

صدای مرد از اتاق کناری می آمد.مرد:اینجا کار سختی ندارین ،بهتون فشار نمیاد،حقوقتون رو هم یکم هر ماه از خود من می گیرین .

من اینجا همه کارم،اضافه حقوق ،پاداش اینا همه با منه،هر مشکلی هم پیش اومد به من میگید.

آمد داخل اتاق و لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده .استکان قهوه را گذاشت جلوی دختر ،بخار قهوه زد توی صورت آرایش کرده ی دختر

مرد:بعد از تعطیلی شرکت هم اگه خاستین می تونین اضافه کار وایسین،فقط من هستم و شما.

دختر بلند شد:اشتباه گرفتین آقا و به سمت در رفت.

مرد به سمت در دوید و پشتش را چسباند به در.دختر:بیاین کنار ،تو رو خدا بزارین برم.مرد:اذیتت نمی کنم،ده دقیقه باهات کار دارم،بعدش برو.

دختر شروع کرد به جیغ زدن.مرد:بهت پول میدم،داد نزن.

دختر به سمت میز رفت،مرد پشت سرش دوید و هنوز به دختر نرسیده تمام صورتش آتش گرفت و مزه ی تلخ قهوه دوید توی بینی و زبانش.دختر به سمت در دوید.مرد فریاد می کشید و سعی می کرد که چنگ نز ند به صورتش.دختر پله ها را دو تا یکی می دوید.

******************************************************************

Episode 3

دختر قوز کرده روی برگه های روبرویش و تند تند چیز تایپ می کند.نگاهش را از روی مانیتور میگیرد و برگه ها را تند می شمرد و پیش خودش میگوید:12 صفحه دیگه مونده ، نیم ساعت دیگه کار دارم.

و نگاه میکند به ساعتش:شش و ربع.

ناگهان چیز سردی میسرد روی پوست گردنش.چنان بلند می شود که صندلی می افتد کف کاشی ها.

دختر:چی کار می کنین آقای عارف؟

مرد با چشمان جا خورده هاج می ایستد روبروی دختر،بی حرکت. لبانش را بی معنی کج میکند.شاید که یعنی خنده .

دختر میرود سمت کیف و کاپشنش.صدای کوبیده شدن در می ماسد روی صورت مرد،یک حلقه از لوستر ولو میشود روی کفش مرد.

******************************************************************

Episode 4

مرد عمامه اش را از سرش بر می دارد و می افتد توی صندلی اتومبیل.نگاهی به دختر سمت شاگرد می اندازد و لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده.ترمز دستی را آزاد می کند و می اندازد توی یک.

خب در بین راه صیغه را می خانم تا مشکلی نباشد،گفتی که دنبال کار می گردی،همینجا در املاک می شوی منشی من ،لازم به گفتن نیست که صیغه ی من و شما بین ما می ماند،سیکرت.

نگاه دختر به زیر پایی های خاکی ست.حلقه ی موی باریک و بلندی از روی داشبرد آرام می نشیند روی چادرش.رنگ شرابی.سعی میکند کلمه های مرد را نشنیده بگیرد:النکاحو سنتی ...

اما فیس فیس مرد زیر گوشش است،واضح و با لهجه ی غلیظ عربی.چنان سریع تمامش میکند که خبره بودنش تابلوست.

مرد میکوبد روی پای دختر و چنگ میزند رانش را.:یک مسافرخانه همین نزدیکی هست.

دختر دست میبرد و در ماشین را باز می کند و یک پایش را نصفه می گزارد بیرون.مرد میکوبد روی ترمز و بلند می گوید:چه کار میکنی ؟دختر مخالف جهت ماشین کوچه را میدود.

******************************************************************

Episode 5

پسر مدام پایش را می گذارد روی گاز و ترمز:بیا بالا بابا کاریت ندارم،بریم یه دور کوچیک بزنیم،تنهایی حال نمیده،بیا بالا خوش میگذره،قول میدم پسر خوبی باشم و لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده .هر چی میخای برات می خرم،جیگر بیا بالا دیگه،اذیتم نکن،به خدا خیلی خرابم،بهت احتیاج دارم،میرما؟رفتما؟نمیای؟بیا بالا دیگه لوس نشو،برو گمشو جنده ی لاشی کو...ته کلمه اش در زوزه ی لاستیک ها خفه شد و اتومبیل رفت.سر دختر گیج میرود.

*********

Episode 5.1

سر دختر گیج میرود.از سمت روشن کوچه میرود سمت تاریکش.تکیه می دهد به دیواری که نمیداند چیست.از پشت میله های ساختمان صدایی می آید:در خدمت باشیم خانم،منزل همین کناره،به نظر خسته میاین.بیاین بالا ابسولوت خستگی تون رو در میکنه.با اینکه قیافه مرد در تاریکی ست اما حس می کند که لبانش را بی معنی کج کرده.شاید که یعنی خنده .دختر تند تند میرود سمت ته کوچه.

*****************************************************************

Episode 6

دختر دست ها را جمع کرده توی سینه،یک کلاسور و چند ورق توی دست هایش.

صدای کشیده شدن شدید چیزی را از پشت سر شنید و برگشت و چهار دست و دو صورت بر افروخته دید.

سعی کرد جیغ بزند و بدود،اما دستها میگیرندش و به هوا معلق می شود.دست و پا میزند،جیغ می کشد،رنگ سبز لجنی پژو آر دی و در عقب اتومبیل که شیشه اش تا نصفه پایین است و دست دختر حلقه میشود به در اتومبیل.فقط جیغ میکشد،جیغ جیغ و بعد انگار رها شده. به خودش می آید ،وسط کوچه است.آرام بلند میشود،دایره وار چشم میگرداند،ازاتومبیل خبری نیست.کلاسور، ورق ها کنار جوی آب پخش شده اند.کسی توی کوچه نیست.در طبقه ی سوم آپارتمان کرم رنگی کسی پشت پنجره ایستاده،نگاه به نگاه که می شوند پسر لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده .

*****************************************************************

Episode 7

دختر:این شکلات ها درجه یکن ،هر وقت هم بخوای یه زنگ می زنی شرکت،بهم اطلاع میدن،خودم سفارشت رو آماده میکنم برات بیارن.پول حملشم مجانیه .سفارش بیشتر از چهار تا جعبه هم از سود خودم بهت تخفیف میدم.

مرد لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده :هر دفه تشریف باشین هشت بسته می خام. لهجه ی ترکی مرد پیداست

گل از گل دختر میشکفد:یعنی هفته ای هشت بسته می خاین؟و خودکارش می رود سمت کلاسور

مرد:هر وقت بیای.

دختر:یعنی چی؟و خنده ی زورکی می کند:روزی دو سه بار هم بیام می خاین؟

مرد:اگه میکشی دو سه بار واس من چیزی نیست.

دختر:میکشم؟چیو میکشم؟

مرد:کمر من تا پنج بار هم میکشه و پنج انگشت دست زمختش را جلوی صورت دختر تکان داد.

دختر که بنفش شده است برگه هایش را جمع می کند توی کلاسور و به سرعت از در مغازه می رود بیرون.

*********************************************************************

Episode 8

پارک پر از نور چراغ های گرد و رنگی ست.مرد:خاله جدید چیزی داری؟

زن بر می گردد سمت صدا:سلام مهندس،واس شما همیشه دارم و لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده .به سمت سوناتای سیاه می رود و خم می شود روی در سمت راننده :خانم باز رفته مالزی؟

مرد: هند.

زن:یه مو طلایی ناز دو روز دستمه ،نگهش داشته بودم برات،دست نخورده ،باکره ی باکره.فقط قیمتش میره رو صد و هشتاد

مرد: صد و هشتاد؟خاله بیخیال،اوندفعی اون چش آبیه که اونهمه ازش تعریف کردی ،صداش در نمیومد،نمی دونم تو فاز چی بود.از تخت صدا در میومد از اون نه.من جیغ جیغو میخام خاله،عین اون گربه وحشی که دو هفته پیش برام فرستادی.

زن:من میدونم چی می خای،این یه چیز دیگست.دو روزه نگهش داشتم تو آب نمک مخصوص خودت.قول میدم خونه رو رو سرت خراب کنه و سیگار نصفه اش را برد به لبش و پک عمیقی گرفت.

مرد دست کرد توی داشبرد و یک بسته ی آبی آورد بیرون.شروع کرد به شمردن .پچ پچ:یک،دو،سه ....ده و کشیدشان بیرون و بقیه اش را گرفت سمت زن:همون آدرس فرمانیه ،کوچه غزال،یادت هست که

زن:آدرساتو دارم مهندس.تا دو ساعت دیگه اونجاست.شیشه اتومبیل رفت بالا و آرام دور شد.

******************************************************************

Episode 9

Last episode

مرد دست راستش توی ران های دختر است و همانطور فرمان را چند دور می پیچاند داخل کوچه.

مرد:خاله گفته تازه کاری،این مهندس هم از مشتریهای قدیمی،حسابی مایه داره،خاله گفت تا می تونی جیغ و ویغ کن،ازشم هر چی خاستی بتیغ،بستگی به خودت داره که چه قد مایه بزاری و لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده .

همین در قهوه ای ست و با نگاه نشانش داد.

دختر دستگیره ی در را می کشد ،در باز میشود.

مرد:اااااااااا سهم من چی؟اشکال نداره،تازه کاری وبا دستش سر دختر را کشاند سمت خودش.آبشار طلایی از زیر روسری افتاد بیرون.لبان کلفت مرد و طعم زبان تریاکی اش پیچید توی دهان دختر.

مرد:صبح میام دنبالت .در پراید سفید رنگ بسته شد.برف آرام آرام شروع به باریدن کرد.دختر خشکش زد جلوی آیفون تصویری در قهوه ای رنگ.

*********************************************************************

برای کسانی که پرسیدند:خب میره تو یا نه؟

تا اینجا ، من، کاوه آزاد ،کارکتر این نوشته را نجات داده ام،اپیزود آخر را شما رقم بزنید،بنا به میلتان.

7 jan 2009

Edit: 2 dec 2009


! هه

تو

تنها

در میان سیل سطر های داستان من دراز کشیده ای

و نمی دانی

داستان من آواز جدایی است

نمیدانی دیگر چیزی مهم نیست

کسی مهم نیست نمیدانی

نمیدانی

نمیدانی

که جز بودنت مهم نیست

و رفته ای

انتهای این روز گرم مزخرف

ماهیچه های من است که زیر 3 خروار خاک میپوسد

نمیدانی