Wednesday, December 2, 2009

این خنده های بی معنی


Episode 1

تاکسی پشت چراغ سرخ رنگ نگه داشت.دختر سیصد را از روی تابلو خواند و بعد نگاهش افتاد توی آیینه و راننده را دید.

راننده:شما فیس خیلی خاصی دارین،خیلی زیبا،و البته خوش هیکل.

و نگاهش را کرد سمت آینه و لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده .

چشماتون منو یاد چشای بچه گربه میندازه، اینا رو به این خاطر می گم چون پونک وسایل آرایشی دارم و کارم اینه

دختر از شیشیه ی اتومبیل بیرون را نگاه کرد،راننده:اگه بخاین می تونین تو مغازه ی من کار کنین،چند سالتونه؟

دختر:همین جایی که کار می کنم راحتم

راننده:هر چه قد حقوق بخای بهت میدم.

دختر:من همینجا پیاده میشم.راننده:بیا این شماره منه و خم شد سمت صندلی عقب و کارت را سر داد توی کیف دختر .دختر در اتومبیل را باز کرد و پانصد تومانی را پرت کرد داخل ماشین و پیاده شد.

چند قدمی که دور شد کارت را در آورد و بدون آنکه نگاهش کند انداختش توی جوب بدون آب و فکر کرد که بقیه راه تا خانه را باید پیاده برود.

******************************************************************

Episode 2

صدای مرد از اتاق کناری می آمد.مرد:اینجا کار سختی ندارین ،بهتون فشار نمیاد،حقوقتون رو هم یکم هر ماه از خود من می گیرین .

من اینجا همه کارم،اضافه حقوق ،پاداش اینا همه با منه،هر مشکلی هم پیش اومد به من میگید.

آمد داخل اتاق و لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده .استکان قهوه را گذاشت جلوی دختر ،بخار قهوه زد توی صورت آرایش کرده ی دختر

مرد:بعد از تعطیلی شرکت هم اگه خاستین می تونین اضافه کار وایسین،فقط من هستم و شما.

دختر بلند شد:اشتباه گرفتین آقا و به سمت در رفت.

مرد به سمت در دوید و پشتش را چسباند به در.دختر:بیاین کنار ،تو رو خدا بزارین برم.مرد:اذیتت نمی کنم،ده دقیقه باهات کار دارم،بعدش برو.

دختر شروع کرد به جیغ زدن.مرد:بهت پول میدم،داد نزن.

دختر به سمت میز رفت،مرد پشت سرش دوید و هنوز به دختر نرسیده تمام صورتش آتش گرفت و مزه ی تلخ قهوه دوید توی بینی و زبانش.دختر به سمت در دوید.مرد فریاد می کشید و سعی می کرد که چنگ نز ند به صورتش.دختر پله ها را دو تا یکی می دوید.

******************************************************************

Episode 3

دختر قوز کرده روی برگه های روبرویش و تند تند چیز تایپ می کند.نگاهش را از روی مانیتور میگیرد و برگه ها را تند می شمرد و پیش خودش میگوید:12 صفحه دیگه مونده ، نیم ساعت دیگه کار دارم.

و نگاه میکند به ساعتش:شش و ربع.

ناگهان چیز سردی میسرد روی پوست گردنش.چنان بلند می شود که صندلی می افتد کف کاشی ها.

دختر:چی کار می کنین آقای عارف؟

مرد با چشمان جا خورده هاج می ایستد روبروی دختر،بی حرکت. لبانش را بی معنی کج میکند.شاید که یعنی خنده .

دختر میرود سمت کیف و کاپشنش.صدای کوبیده شدن در می ماسد روی صورت مرد،یک حلقه از لوستر ولو میشود روی کفش مرد.

******************************************************************

Episode 4

مرد عمامه اش را از سرش بر می دارد و می افتد توی صندلی اتومبیل.نگاهی به دختر سمت شاگرد می اندازد و لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده.ترمز دستی را آزاد می کند و می اندازد توی یک.

خب در بین راه صیغه را می خانم تا مشکلی نباشد،گفتی که دنبال کار می گردی،همینجا در املاک می شوی منشی من ،لازم به گفتن نیست که صیغه ی من و شما بین ما می ماند،سیکرت.

نگاه دختر به زیر پایی های خاکی ست.حلقه ی موی باریک و بلندی از روی داشبرد آرام می نشیند روی چادرش.رنگ شرابی.سعی میکند کلمه های مرد را نشنیده بگیرد:النکاحو سنتی ...

اما فیس فیس مرد زیر گوشش است،واضح و با لهجه ی غلیظ عربی.چنان سریع تمامش میکند که خبره بودنش تابلوست.

مرد میکوبد روی پای دختر و چنگ میزند رانش را.:یک مسافرخانه همین نزدیکی هست.

دختر دست میبرد و در ماشین را باز می کند و یک پایش را نصفه می گزارد بیرون.مرد میکوبد روی ترمز و بلند می گوید:چه کار میکنی ؟دختر مخالف جهت ماشین کوچه را میدود.

******************************************************************

Episode 5

پسر مدام پایش را می گذارد روی گاز و ترمز:بیا بالا بابا کاریت ندارم،بریم یه دور کوچیک بزنیم،تنهایی حال نمیده،بیا بالا خوش میگذره،قول میدم پسر خوبی باشم و لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده .هر چی میخای برات می خرم،جیگر بیا بالا دیگه،اذیتم نکن،به خدا خیلی خرابم،بهت احتیاج دارم،میرما؟رفتما؟نمیای؟بیا بالا دیگه لوس نشو،برو گمشو جنده ی لاشی کو...ته کلمه اش در زوزه ی لاستیک ها خفه شد و اتومبیل رفت.سر دختر گیج میرود.

*********

Episode 5.1

سر دختر گیج میرود.از سمت روشن کوچه میرود سمت تاریکش.تکیه می دهد به دیواری که نمیداند چیست.از پشت میله های ساختمان صدایی می آید:در خدمت باشیم خانم،منزل همین کناره،به نظر خسته میاین.بیاین بالا ابسولوت خستگی تون رو در میکنه.با اینکه قیافه مرد در تاریکی ست اما حس می کند که لبانش را بی معنی کج کرده.شاید که یعنی خنده .دختر تند تند میرود سمت ته کوچه.

*****************************************************************

Episode 6

دختر دست ها را جمع کرده توی سینه،یک کلاسور و چند ورق توی دست هایش.

صدای کشیده شدن شدید چیزی را از پشت سر شنید و برگشت و چهار دست و دو صورت بر افروخته دید.

سعی کرد جیغ بزند و بدود،اما دستها میگیرندش و به هوا معلق می شود.دست و پا میزند،جیغ می کشد،رنگ سبز لجنی پژو آر دی و در عقب اتومبیل که شیشه اش تا نصفه پایین است و دست دختر حلقه میشود به در اتومبیل.فقط جیغ میکشد،جیغ جیغ و بعد انگار رها شده. به خودش می آید ،وسط کوچه است.آرام بلند میشود،دایره وار چشم میگرداند،ازاتومبیل خبری نیست.کلاسور، ورق ها کنار جوی آب پخش شده اند.کسی توی کوچه نیست.در طبقه ی سوم آپارتمان کرم رنگی کسی پشت پنجره ایستاده،نگاه به نگاه که می شوند پسر لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده .

*****************************************************************

Episode 7

دختر:این شکلات ها درجه یکن ،هر وقت هم بخوای یه زنگ می زنی شرکت،بهم اطلاع میدن،خودم سفارشت رو آماده میکنم برات بیارن.پول حملشم مجانیه .سفارش بیشتر از چهار تا جعبه هم از سود خودم بهت تخفیف میدم.

مرد لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده :هر دفه تشریف باشین هشت بسته می خام. لهجه ی ترکی مرد پیداست

گل از گل دختر میشکفد:یعنی هفته ای هشت بسته می خاین؟و خودکارش می رود سمت کلاسور

مرد:هر وقت بیای.

دختر:یعنی چی؟و خنده ی زورکی می کند:روزی دو سه بار هم بیام می خاین؟

مرد:اگه میکشی دو سه بار واس من چیزی نیست.

دختر:میکشم؟چیو میکشم؟

مرد:کمر من تا پنج بار هم میکشه و پنج انگشت دست زمختش را جلوی صورت دختر تکان داد.

دختر که بنفش شده است برگه هایش را جمع می کند توی کلاسور و به سرعت از در مغازه می رود بیرون.

*********************************************************************

Episode 8

پارک پر از نور چراغ های گرد و رنگی ست.مرد:خاله جدید چیزی داری؟

زن بر می گردد سمت صدا:سلام مهندس،واس شما همیشه دارم و لبانش را بی معنی کج می کند.شاید که یعنی خنده .به سمت سوناتای سیاه می رود و خم می شود روی در سمت راننده :خانم باز رفته مالزی؟

مرد: هند.

زن:یه مو طلایی ناز دو روز دستمه ،نگهش داشته بودم برات،دست نخورده ،باکره ی باکره.فقط قیمتش میره رو صد و هشتاد

مرد: صد و هشتاد؟خاله بیخیال،اوندفعی اون چش آبیه که اونهمه ازش تعریف کردی ،صداش در نمیومد،نمی دونم تو فاز چی بود.از تخت صدا در میومد از اون نه.من جیغ جیغو میخام خاله،عین اون گربه وحشی که دو هفته پیش برام فرستادی.

زن:من میدونم چی می خای،این یه چیز دیگست.دو روزه نگهش داشتم تو آب نمک مخصوص خودت.قول میدم خونه رو رو سرت خراب کنه و سیگار نصفه اش را برد به لبش و پک عمیقی گرفت.

مرد دست کرد توی داشبرد و یک بسته ی آبی آورد بیرون.شروع کرد به شمردن .پچ پچ:یک،دو،سه ....ده و کشیدشان بیرون و بقیه اش را گرفت سمت زن:همون آدرس فرمانیه ،کوچه غزال،یادت هست که

زن:آدرساتو دارم مهندس.تا دو ساعت دیگه اونجاست.شیشه اتومبیل رفت بالا و آرام دور شد.

******************************************************************

Episode 9

Last episode

مرد دست راستش توی ران های دختر است و همانطور فرمان را چند دور می پیچاند داخل کوچه.

مرد:خاله گفته تازه کاری،این مهندس هم از مشتریهای قدیمی،حسابی مایه داره،خاله گفت تا می تونی جیغ و ویغ کن،ازشم هر چی خاستی بتیغ،بستگی به خودت داره که چه قد مایه بزاری و لبانش را بی معنی کج کرد.شاید که یعنی خنده .

همین در قهوه ای ست و با نگاه نشانش داد.

دختر دستگیره ی در را می کشد ،در باز میشود.

مرد:اااااااااا سهم من چی؟اشکال نداره،تازه کاری وبا دستش سر دختر را کشاند سمت خودش.آبشار طلایی از زیر روسری افتاد بیرون.لبان کلفت مرد و طعم زبان تریاکی اش پیچید توی دهان دختر.

مرد:صبح میام دنبالت .در پراید سفید رنگ بسته شد.برف آرام آرام شروع به باریدن کرد.دختر خشکش زد جلوی آیفون تصویری در قهوه ای رنگ.

*********************************************************************

برای کسانی که پرسیدند:خب میره تو یا نه؟

تا اینجا ، من، کاوه آزاد ،کارکتر این نوشته را نجات داده ام،اپیزود آخر را شما رقم بزنید،بنا به میلتان.

7 jan 2009

Edit: 2 dec 2009


1 comment:

winkwinner said...

دختر جلوی در ایستاده
کمی فکر میکنه کمی موقعیت سنجی میکنه میبینه ارزش نداره زندگیشو بفروشه فرار میکنه
میدود
میدود
میدود تا به خیابان میرسد و بدون فکر وارد اولین ماشین میشه
خدا رو شکر راننده اش یه زنه
میگه برو فقط برو
ماشین حرکت میکنه
و دختر به خودش قول میده که دیگر لبخند بی معنی رو پاسخ نده
با خودش میگه زندگی بهتر از این هم میشه