Thursday, December 31, 2009

وقتی که هرز میزنی


خواهش میکنم

لحظه ای بشین و نگام کن

و فک کن که من فهمیده م؟

یا چشای آرومم بی خطر میزنه؟

چون میخوام تا به اندازه ی داغ نفست به تو نزدیک شم

روی پاهات بشینم

چشم در چشم

و انگشتای دست راستم رو تو آبشار سیاه موهات غرق کنم

توی اون ابریشمی که به طور غیر قابل باوری نرمه

و انگشتاین دست چپم رو بکشم روی پوست گردنت

تا احساس بشم

گر بگیرم

حرکت مذاب

از دو دستای متصل به تو

تا به همه ی من

تا آروم جرقه هات به من سرازیر بشه

دست چپم رو روی گردنت میگیرم

دست راستم روی کمربندم

به ریه میکشم عطر گردنتو

چاقوی غواصی رو از کمربندم میکشم

و تا نصف تو گردنت میکنم

و آتیش میگیرم



30 dec 09

1 comment:

mansure said...

ghashang bud
vay az neveshtehaayat sir nemishavam