
خواهش میکنم
لحظه ای بشین و نگام کن
و فک کن که من فهمیده م؟
یا چشای آرومم بی خطر میزنه؟
چون میخوام تا به اندازه ی داغ نفست به تو نزدیک شم
روی پاهات بشینم
چشم در چشم
و انگشتای دست راستم رو تو آبشار سیاه موهات غرق کنم
توی اون ابریشمی که به طور غیر قابل باوری نرمه
و انگشتاین دست چپم رو بکشم روی پوست گردنت
تا احساس بشم
گر بگیرم
حرکت مذاب
از دو دستای متصل به تو
تا به همه ی من
تا آروم جرقه هات به من سرازیر بشه
دست چپم رو روی گردنت میگیرم
دست راستم روی کمربندم
به ریه میکشم عطر گردنتو
چاقوی غواصی رو از کمربندم میکشم
و تا نصف تو گردنت میکنم
و آتیش میگیرم
30 dec 09
1 comment:
ghashang bud
vay az neveshtehaayat sir nemishavam
Post a Comment