
دلم را
به زمزمه ی نگاهت می سپارم
بی آنکه بدانم
بر سنگ و صخره می کشانیش
و در ساحلی دور
بر جای می نهی،
تنی که خون مردگیهایش
از شقاوتی شیرین سخن می گوید
---
و من خواهان (اسفندیاری) بودم
با تو
رو در روی تو
تاب آور درنگی
حماسه خان شور انگیز عشق و زیستن
کاش
کاش
سیمرغ
در افسانه ها می زیست
برای اولین و تنها عشقم
که مسکوت ماند
که مسکوت ماند
مرداد 83
No comments:
Post a Comment