ببین چگونه گرفتار صد بلا شده ایم
ز هر طرف به غم و ناله مبتلا شده ایم
نداشت هیچ اثر،شعله های سبز شعور
فریب خورده و درگیر ماجرا شده ایم
فتاده ایم به تالاب منجلاب سکوت
به پای خویش ز سر چشمه ها جدا شده ایم
دو بال خود نگشوده هنوز،نیمه ی راه
اسیر پنجه ی شاهین بی هوا شده ایم
نشسته ایم که شاید به داد ما برسند
به کام در بدری های بی دوا شده ایم
نخفته ایم شبی را چو آهوان پریش
به دام حیله ی صیاد پر جفا شده ایم
به راه تفرقه رفتیم با تعصب و جهل
دچار حمله ی چنگیز و آتیلا شده ایم
خدای را دل ما هرگز التیام نداشت
که زخم خورده ی شمشیر آشنا شده ایم
ز دست این همه کفتار خو و دیو منش
درست در خط گردونه ی فنا شده ایم
ببین خیال در این دشت گنج بی پایان
چگونه یک به یک ،همه گدا شده ایم
10 Agu