Thursday, November 25, 2010

صد پاره



می نویسم
به لحظه
تمام دفتر ها
تمام خاطراتت را
زیر رنگ مشکی ذغال
خط خطی میکنم
همه ی اشیا ی اتاقم را چشم می گردانم
هر چیزی که تو را یادم بیاورد به آتش میکشم
هر چیزی که یک کانکشن به تو باشد را
سرم را بین دو دست می فشارم
تمام خاطراتت به رنگ قرمز
از گوشهایم بیرون میریزد
از بینی
دهانم را بسته بودم
از اتاق آبی می گذرم
از برج آبی
کنار خودم مینشینم
چشم در چشم
صد پاره
صد بوسه
صد آغوش
همه و همه
تا
تا از یاد ببرم
تو را
از یاد
ببرم
هه
یادم رفته چه کسی بودی؟
در آسمان سقوط می کنم

25/nov

1 comment:

ستاره said...

فوق العاده بود! حسی بود که تجربه اش کرده بودم. واقعت زیبا بیانش کردی :-*مرسی:-)