Thursday, November 25, 2010

چه بهاری؟


چه بهاری ؟
چه گلی؟
شهر خالی است ز لبخند و سلام و آغوش
بغض خاموش،فروخفته به دالان گلو
می خزد حنجره در حنجره
پژواک سکوت
سرزده از دل
هر آینه
صد ها گل اشک
رفته از خاطره،شرح گل سرخ
مانده بر چینه ی یک باغ ،طرح گل سرخ

چه بهاری؟
چه گلی؟
فصل نیرنگ و ریا
فصل آهنگ عزیمت به عزا
فصل پیوند خیانت با عشق
فصل کوچیدن سر سبز ترین باغ بهار
فصل پرواز پرستوها تا اوج غریب
فصل در خویش فرو رفتن فواره ی جوشان بلوغ
فصل دلتنگی و تشویش و فریب

چه بهاری؟
چه گلی؟
پشت پرچین فرو ریخته از یورش زخم
پیچک دلشدگان پژمرده ست
خبری نیست ز آواز گل مریم مست
هر طرف موج کلاغان سیاه
و هماهنگی کرکس با گرگ
و هماهنگی زالو با یک دسته ی موش
و هماهنگی یک مشت سیاهی با گردش نفت
سایه گسترده تن دلهره بر هر چه که هست
و در این بین
آهوی عاطفه
در دشت شقاوت مرده ست
با هماهنگی یک دست و تفنگ

چه بهاری ؟
چه گلی؟
رفته از خاطره ها آبادی
رقص علف
شوق نسیم
و تمنای نسیم و تن برگ
موج شالی و تماشای غروب
انحنای تن رعنا در دستان
باغ در زیر پر فوج کلاغان سیاه
هر طرف گرگ گرسنه بیدار
هر طرف رعد و بارانی سیاه
دریا غرق خشم

چه بهاری ؟
چه گلی؟
هیچ کس را خبری نیست از آن سرو بلند
و نه از قامت شمشاد خرامان در باغ
آفت افتاده دگر باره
به جان و تن برگ
همه سو بیدستان
همه جا خار بیابان
دوستان من و تو
همه آشوب
چشم و دست و دل
سوی خدا
آن هیچ دغل باز کثیف
آن بت نا مریی ،دین
رستم عشق به گودال خیانت

چه بهاری؟
چه گلی؟
اینک این هول غم و وحشت و تنهایی و مرگ
بر سرم سایه تلخ ایام
نه نشاطی ست در این صبح ملال آور پست
نه تمنای دل انگیز تماشای سحر
چه فرو ریخته گل های پریشان در باد
چه فراق آمده بر دوش نسیم
سی بهار چو اسپند بر آتش
سی بهار زیر دژخیم بزرگ
سی بهار زندگی در سینه ی مرگ
سی بهار در بند آن موجود چلاق
تف بر این زندگی و هر چه که هست




25/nov



No comments: