Thursday, August 12, 2010

رویا


آنروزها همهمه ی جیرجیرک های خستگی من

به رویای آن سایه خمیده روی دیوار

مبتلا شد

و آفتاب گردانهای باغچه ی من به خواب رفتند

***

و بعد همه ی رویا های من در یک ساعت تاریک

زیر وایت بالانس تکرار نا شدنی نور ماه

آنچنان تکرار شد که رویاهایم پر پر گشت

و من رویا را دیدم

چشم در چشم

و رویا چیزی جدا از من نبود

و رویا چیزی از پوست و گوشت من بود

چیزی از روح آن سامورایی که یک بار با یک ضربه ،روح مرا دو تکه کرده بود

و ماه این نقره ای بدفام

خوابهایم را چنان آشفت که من رویا شدم


12/agu




No comments: