اینگونه بود
آری
اینگونه که اندوه
تکیه داده است
و باران
قرار ماندن ندارد
اینگونه که سکوت
خوابم را
تا سپیده
بتماشای شمعدانی اندام تو به کنار پنجره برده است
و باد
تصویر آشفته ی خاطره ای را
در کوچه نقش می زند
اینگونه که من عاشق چشمان تو شده ام
و اسب خیال هایم را در چرا گاه تو می چرانم
و هر لحظه تو را دو چند دوست می دارم
آه
اینگونه
آری اینگونه بود که من
به باور تو رسیدم
15.jan.11
No comments:
Post a Comment