ما به هم نمی رسیــــــــــــــــــم ....*
همینجا کنار دستم نشسته بود و بر و بر نگاهم می کرد،خیال کردم توهم زده ام
پرسیدم مال من چطوریه؟
***
مادر با دکتر حرف می زند،توی حیاط
سیبیل همینجا نشسته کنار تختم و گاهی به لوله ها و سرُم های بالا سرم دست می کشد.
موبایلم می خواند:تن تو خاک بهشت....*
آنقدر ها هم که تعریف می کنند وحشتناک نیست،بیشتر جدی به نظر می رسد،روی کتف هایش دو بال سیاه بلند دارد،سیاه براق و سبیل کلفتی دارد که تار هایش لبانش را پوشانده .
می پرسم:موقع خوردن کیک خامه ای اذیت نمیشی؟
گوشه های لبش بالا میرود .
می پرسد:این کیه می خونه؟
-گوگوش
-تو لیستم نیست!
-ااااا دلت میاد خداییش؟
چیزی نمی گوید.
چشمان سیاه ،صورت سبزه،لبان کلفت ،ابروان پر مو و کف دست بزرگ،بزرگ تر از کف دست های یغورم .
تویی یک روز بهار....*
تمام تنم درد می کند، روی لب بالاییم گرم میشود،کمی حس خارش.دستمال سفید جا به جا قرمزم را می کشم رویش.
-چه طوری میکُشی؟
-همیشه یه جور نیست،فرق داره
-چه فرقی؟من رو چه طوری....
و سرفه می آید،پشت هم
آرام که میشوم،می گوید:بستگی به خیلی چیز ها داره،دو دقیقه ی پیش یکی رو سه بار با دستام خفه کردم،بعدشم سرش رو پخ و اشاره کرد با انگشت روی گردنش.
کمی جا به جا می شوم
من به دنبال تو با پای برهنه....*
-خیلی درد دارم،نمیشه زود تر؟
-به وقتش
-ای بابا یک ساعته هی می گی به وقتش.
سرفه
-کاوه،کاوه جان بهتری پسرم؟
-آره ماما،خوبم
-با دکترت حرف زدم،گفت این روش جدیده معجزه می کنه،رو تو هم داره خوب جواب میده
دروغ می گفت
-مرسی ماما
اگر راست می گفت از پشت در با من حرف نمی زد تا اشک هایش را نبینم.
زنگ در خانه .
تویی یک مرغ سپید....*
-یعنی کی می تونه باشه این موقعه شب؟
-الان که سر ظهره
نیشم باز می شود:آپ تو دیت نیستیا جیگر
-هه جیگر!
-جان مادرت،مال من چطوریه؟
-
-کاوه جان مهمون داری.
-برش گردون ماما ،حوصله ندارم.
-این فرق داره عزیزم.
-ای هوار،ای ستار،ای شهریار قنبری،بفرستش بیاد، روش بالا بیارم حالش جا بیاد.
تویی در راه سفر....*
رو به پنجره کردم،یک دسته گنجشک روی درخت،شکوفه های سیب را نوک می زدند.
-سلام
تمام تنم لرزید
-اینجا چه غلطی ..
سرفه
-اومدم ببینمت خب!
-غلط کردی ،بهت نگفتم از قیافت حالم به هم می ..
سرفه،پشت هم
سیبیل بلند شد،انگشت روی گردن کشید:بهش احساس اصلیت رو بگو،وگرنه یک عمر سرگردونه.
-نه نه ،بد تر میشه،همه کار کردم ولم کنه.
چشمانش قرمز شد،صورتش سیاه و لرزید.
-
-چی بد تر میشه؟
-با تو نبودم،بشین.
-بهتری؟
-حرف نداره
-اومدم فقط بگی چرا یه دفعه ای دیگه دوستم نداری؟چه اشتباهی کردم؟
اشک حلقه بست.
-
چشمان سیبیل هنوز آتیشی بود
-باشه باشه تو خونتو کثیف نکن
-
خیره شدم به او،به چشمانی که سه سال می پرستیدم.
-هر چی گفتم دروغ بود،واس اینکه بری دنبال زندگیت،حالا چرا عین ننه بچه مرده، گریه می کنی؟
-چطور تونستی؟
بغضش ترکید.
***
نشسته بود کنارم،صورتش مهربان شده بود،به قیافه اش نمی آمد.
گفت:قرصاتو بخور پسر
انگاری توی استخوان های پا و کمرم نارنجک منفجر کرده باشند،بالا آوردم
-درد دارم پدر سگ،تمومش کن
-قرص،لالا،بعدش.این جواب سوالته!
ما به هم نمی رسیم*
7/jan/11
No comments:
Post a Comment