Sunday, June 26, 2011

کبوتر پنج


مشتی دانه در مشت ها
و اندوهی به مقیاس اقیانوس
در سینه دارم
هر شب رویاهایم را
در هوای کبوترانت پرواز می دهم
کبوتر میشوم پشت شیشه ی اتاقت
تک می زنم مدام پنجره ات را
خسته ام
بق بقو
گرسنه ام
بق بقو
چینه دانم خالیست
و هوا سرد

برای مشتی دانه
پنجره را بگشا
تا آغوشت را پرواز کنم



24 june


No comments: