Friday, May 27, 2011

7!



گفتم:نمی رسد به هفت سال !
تو تلخ،لبخند زدی.
یک لیوان قهوه می خوری؟
***
رفته ای ،یک سال می شود .
مدام ،هوای تو دارد دست هایم
و پلک چپم
مدام به آبیه چشمانت، پرواز می کند
دلداری می دهم به خودم:فراموش می کنی.
***
دو سال می شود که رفته ای.
فراموشت نکرده ام،اما
گرمی دستانت را از یاد برده ام
تمام تنم سرد شده و در انجمادی عمیق
بغل گرفته ام زانوهایم را
می خندم،
بیخودی
می گریم ،بی خبر
معتاد شده ام به پیراهنت
روزی هفت بار اسنیف اش می کنم.
***
سال سوم
پاییز ،ساکت و برگ ریز و زرد است
زمزمه هایی عجیب
بی وقفه
موج می زند در اتاقم
ماه ها بی خوابی
به جنونی تاریک،دعوتم می کند
دیوار با من سخن می گوید
پنجره ،هر تکان پرده،
پشت پنجره ،تو ایستاده ای؟
***
هوای اینجا بوی نم می دهد
بوی سنگین مرگ
و من نای پلک گشودن ندارم
مثل یک مرتاض هندی
سر کرده ام
چهار سال را، بدون دیدنت
دو منهای یک می شود چند؟
عجیب،از یادم نمی روی
***
نگاه می کنم
به پنج پر روی رف
به پنج انگشت دست
به پنج داغ بوسه
پنج بار میشمارمشان
پنج سیصد و شصت و پنج روز
ذغال رو به اتمام است
با ناخن شصتم ،خطی دیگر روی دیوار


***
شش سال
بیدار می شوم
روی تخت
باد لغزیده کنار آغوشم
و با دستان سردش نوازشم می کند
چشمانم را می بوسد
چشمانم می سوزد
نگاهم خیس می شود
می گریم روی شانه های باد ،هق هق
شش در شش در شش
شش سال !!!!!!
***
فردا
هفت سال و اندی ست رفته ای
به خواب می روم
روی ماسه ها ی کنار دریای خونین
به تماشا می نشینم
خورشید زخمی را
که دشنه خورده،آرام
آخرین نفس های عاشقانه اش را به دریا می بخشد
در آغوش دریا میمیرد
سوت آرام امواج
پچ پچ آرام گوش ماهی ها
زیر گوشم
و موج هایی که مرا روی دست های سردشان گرفته اند
کل می کشند و مرا به خواب ابدی می برند
دیدی به قولم وفا کردم؟



for Mania!
27 May
Edit:2 JAN

Tuesday, May 24, 2011

سنگ




غبطه می خورم به سنگ
سنگ
آرمیده در سکوت خاک
دل سپرده بر ترانه های باد و شبنم و علف

غبطه می خورم به سنگ
همنفس نشسته در کنار صخره ی غرور
ایستاده در برابر هجوم موج سهمگین

غبطه می خورم به سنگ
سنگ آرمیده در زمزمه ی زلال چشمه ها ی کوهسار
هم صحبت زلال چشمه سار

غبطه می خورم به سنگ
سنگ رود ها ،غلط زنان در مسیر مهربان رودخانه
خفته در آغوش خاطرات جاری چافرود

کاش
سنگ می شدم میان دست های کودک
پرواز می شدم در هرم سرد و گرم نفس های باد
کاش


24 MAY


فربهر




بین تان هیچ کسی نیست بگوید با من؟
کو؟کجا رفت؟کجا؟
این وطن ،فر و شکوه دوران؟
شوکت کوروش و رسم زرتشت؟
منش پاک اهورا مزدا؟
و فراموشی و خاموشی آتشگه صد ها گل عشق؟
قرن ها غارت و ویرانی اهریمن مست
با یک دست فلج

20 MAY

GREEN



وقتی که واژه ها
در گیر ذهن و زبانند
جاری میشوند از فکر
به روی سرخ
تصویر چشم تو
ویرانی سکوت من است
و قل قل کلماتی بی شمار
که در قلبم زندانی ست
از آغاز سبز چشمانت بگو
از آن عقیق سبز هندی
و پشته پشته کشته ی آن گیاه جاندار
و امواج وهم انگیز نگاه
برایم از آن شبی بگو که مست مست
در کوچه ات آواز می خواندم:
چشای سبز تو رو اگه میشد می نوشت
دیگه دنیا گیر اکسیژن خالص نبود
دیگه دنیا جنگل و دار و درختی کم نداشت

1 May