Tuesday, June 29, 2010

نخل های پنهان





ماشین عین قبر سرد بود
استارت زد:ایهی هی ایهیهی ایهی ای ای ایهی هی ایهی هیییی قام قام قام قام
پایش را فشار داد روی گاز تا موتور خاموش نکند
بخاری را روشن کرد
باد یخ زد توی صورتش
خاموشش کرد
یه نوار هل داد توی پخش
دستکش های سیاه چرمش را آنچنان آرام دستش کرد که میگفتی هنگ کامل است
دستانش را تا کرد زیر بغلش
بی ام و 320 قبراق سیاه رنگی بود.از آن دسته که بنگاه ماشینی ها میگویند بدون رنگ
رینگ و لاستیکش قرمز و تا جایی که میشد فنر ها خوابیده بود
آهنگ یک هو زد وسط ماشین و هری دلش ریخت
شیشه ها گزگز میکرد
شش غروب بود
صدا را کم کرد و آروم گذاشت تو دنده
پسر 27 را داشت،قد بلند با چشم و ابروی مشکی و دماغ بزرگ،حتمن شکسته

صدای (بدیع زاده) زیر صدای هق هقش کم سو مینمود

شـــــــــــــــــــــــــــــــد خزان گلشن آشنایـــــــــــــــــــــی
بازم آتش به جان زد جدایــــــــــــــــــــــــی


گرفت سمت میدان کرج
صورت سبزه و اصلاح کرده ای داشت روی چانه به اندازه ی چند سانت ریش گذاشته بود و یه فاک کوچک بالای آن
از میدان حافظ که الان از مجسمه اش خبری نبود دور زد سمت جاده چالوس
بخاری را روشن کرد

با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود


آرام تر کرد روی 40-50 کیلومتر
تکو توک ماشین های دیگردر این غروب سراسر سفید و سرد از کنارش رد میشدند
از کنار قلیان سرایی که همیشه میاوردش رد شد

دلم از غم خون کردی چه بگویم چون کردی
در دم افـــــــــــــــــــــــــــــــــزون کـــــــــــــــــــــــردی


قطره ها آرام از پلکانش روی لبش میچکید
یاد آن دفعه افتاد که ویسکی گرفته بود و دو نفری 4/5 ساعت مست مست بودند
یاد عطر گردنش ،یاد پوستش ،یاد چیپسی که میکرد توی ماست مو سیر و میذاشت توی دهانش
به عمد ماست را میزد به کنارلبان صورتی اش تا تندی بپرد و به بهانه ی پاک کردن ماست بوسش کند

دریغ و درد از عمرم
که در وفایت شد هـــــــــــــــــی


آرام اشک کردنش شده بود هق هق های خفه ای که نمیتوانست کنترلشان کند
هر چه فکر کرد که چه اشتباهی کرده چیزی به خاطرش نیامد
صدای خرت خرت چرخ ها با چیلیک زدن پسر هماهنگ شده بود
از توی کوچه ی سمت راستش یک توپ نارنجی افتاد وسط جاده
زد روی ترمز تا بچه هایی که بعد توپ پیدایشان میشود را زیر نکند
توپ وسط جاده بین برف ها گیر کرد.

گرچه ز محنت خارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی
مهر تو دورم باد


از ماشین پیاده شد،باد سرد زد توی صورت گُر گرفته اش
آرام ترشد.یک نفس عمیق از هوای سرد برداشت
به سمت توپ رفت و برش داشت
داخل کوچه تاریک بود و پر سایه
توپ را پرت کرد داخل کوچه
صدای زوزه ی چرخ های پراید سفید رنگ
دو دختر وحشت زده
لیز خوردن ماشین
گرومـــــــــــــــپ
همه جا سیاه شد توی فکرش رد پای پنجه ی سگ روی کاپوت پراید دور میزد و در گوشش

کـــــــــــز عشــــــــــــــــــــــــــــــــقت مــــــــــــــی سو زم بــــــــــــــــــــــاز

کاوه آزاد
29/june/2010




Friday, June 18, 2010

خط لبت




میان این خطو
خط لبت
هزاران بوسه ی نگرفته و گرفته پنهان است
و من پشیمان آن نگرفته ها
خطوط اندامت را لمس میکنم
گیسوانت را نوازش

یک نفس عمیق
میخواهم یک بیلیون بار ببوسمت

18 jun 2010

Thursday, June 3, 2010

برای سنگ قبرم




گفتم که دیر میشود!

بین این سنگ و آسمان
جاری ست طیف شفاف ابدیت
و سایه هایی که دروغ نمی گویند

دیگر چافرود هم
چیزی برای گفتن ندارد





تا اطلاع ثانوی برای قبر نوشت ام

وارش







نسیم را برای پنجره بگذار
و آواز پرندگان را برای باغ
دلت را به معشوقه ات ببخش
و دستانت را به من
بیلی به دست گیر
و کلنگی به دوش
-خانه ام-
از ابتدای زمانه
ویران است


1 june 10